کجای این شب تیره بیاویزم...
جامعه پزشکی و بیش از آن، پزشکان کشور درواقع «اسیر» یک شبه صنف به نام «سازمان نظام پزشکی» شده‌اند. سازمانی که قرار بود حامی پزشکان باشد اما از روی خوش‌خیالی و توهم نمایندگی کائنات، از یک طرف به مردم و از طرف دیگر به دولت هم «دست داد» و در این میان سرگردان شد! بعد با دریافت «حق تعیین تعرفه» کمی جان گرفت ولی زود آن را هم از دست داد. اکنون صدور مجوز طبابت و شماره نظام و تأسیس مطب در اختیار این سازمان است و تنها افتخار آن محسوب می گردد! اما دردمندانه این افتخار تبدیل به یک «گروگان» در دست سازمان شبه صنفی ما شده که «مجبور» است حق عضویت بدهد!

از شما خواننده محترم می پرسم:
اگر شروع و ادامه کارتان، یعنی صدور و تمدید پروانه‌هایتان در گرو تأیید سازمان نبود، آیا حق عضویت پرداخت می کردید؟
این حق عضویت ها که اغلب از رشد تعرفه پزشکان بی نوا هم پیشتر و بیشتر بوده، علاوه بر اینکه در ذهن متولیان تعیین تعرفه چنین متبادر نمود که «اینها به خودشان رحم نمی کنند، چرا ما بکنیم؟» باعث گسترش و رشد فیزیکی سازمان هم شد. شعبی که روزگاری فقط با «یک» کارمند اداره می شد، امروز 20 پرسنل دارد و شعبی که روزگاری فقط سه اتاق داشت، اکنون علیرغم داشتن بیست اتاق، بر سر تصاحب اتاق هایش دعواست... چون تعداد کارمندانش دوبرابر اتاق‌هایش است! در این بین سازمان «هیچ» ابزار دیگری برای جمع کردن و همگرایی پزشکان باقی نگذاشته بود. جز... بله، بجز برخی فعالیت های رفاهی که در نوشته قبلی بدان اشاره شده بود؛ در حد ارائه چند تور و تخفیف هتل و... که در برخی شعب سازمان بسیار بسیار خوب و در بسیاری از شعب، بسیار ضعیف انجام می شد، تا حدی که پزشکان حس می کردند کسی به زبان بی زبانی به آنها می گوید:
ارزش همین را هم ندارید!
در حالیکه یک حساب سرانگشتی به همه نشان می داد که چه منابع مالی عظیمی در اختیار این سازمان است و چه خدمات رفاهی شایسته ای با این پشتوانه می توان انجام داد.

شاید با همین تفکر بود که ناگهان سر و کله پدیده جدیدی در نظام پزشکی کل پیدا شد:
«صندوق تعاون و رفاه سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران»!
حتی اگر ایده تأسیس این صندوق «خیر» و مثبت بود، مثل بسیاری از امور دیگر این کشور، بعدها چیز دیگری از آب در آمد؛ صندوقی که غالب خدماتش همان خدمات شعب شهرستان بود، البته معمولا با آفرها و تخفیف های ضعیفتر از شعب! البته این ظاهرا لایه بیرونی خدمات صندوق بود و بعد از اینکه آن رسوایی و دمل معروف سر باز کرد، تتمه امید جامعه پزشکی هم نابود شد و دردمندانه تر از همه اینکه، هیچکس هیچ جدیتی در مورد رسیدگی و شفاف سازی سریع در قبال میلیاردها تومان خاصه خرجی از حق عضویت جامعه پزشکی نشان نداد و...

اینگونه، بعد از به فنا رفتن امیدها برای بازدهی انجمن های علمی (البته نه همه آنها) خود سازمان عریض و طویل نظام پزشکی نیز پس از ناتوانی در حل بزرگترین معضل معیشتی پزشکان یعنی تعرفه، اعتماد اعضایش به صداقت و سلامت خویش را نیز در معرض آسیب می دید. این آسیب شاید با شفاف سازی و پیگیری سریع و ضربتی قابل ترمیم می بود. اما با وضعیت موجود و تأخیر بدون توجیه...

و اما... در هفته های اخیر، تلاش مکرر مسئولین جدید صندوق برای برقراری همان خدمات ساده و کوچک، کاملا به چشم آمد. اما برقراری ارتباط با شعب مختلف و سعی در جذب خدمات رفاهی آنها، بسیار عجیب و غیرقابل باور بود. سازمانی که به پشتوانه 300 هزار عضو می تواند آفرهای چشمگیر برای اعضایش فراهم کند، چشم به فعالیت های شعب چند هزار نفری خویش داشت! دردناک ترین قسمت این داستان، علاقه و تمایل شدید شعب برای برقراری ارتباط با صندوق بود! صندوقی که هنوز در مظان اتهام است و نتوانسته خود را بطور کامل از اتهامات و تردیدها بری کند، چرا به این سادگی و بی پروا توسط شعب مورد تقدیر و تفقد قرار می گیرد؟ نگارنده می تواند با توجه به برخی شواهد، تفاسیر شخصی خود را از این اتحاد و نزدیکی عجیب داشته باشد. اما فعلا نمی توان آن را فاش و عمومی ساخت. تکلیف صندوق و حامیان سازمانی آن که مشخص است و باز هم منتظر نتیجه رسیدگی ها می مانیم تا قضاوت قطعی و عادلانه داشته باشیم. اما توصیه دوستانه این کوچک برای شعب شهرستانی نظام پزشکی این است:
خود، دنیای خود، آخرت خود و آبروی خود را در نظر بگیرند و بعد به برخی دعوت ها لبیک گویند. همین یک جمله «فعلا» برای حسن ختام کافی است...

کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟
 
۱۴۰۲/۵/۲۳

پایان پیام/

نظر خود را بنویسید

  • نظرات ارسال شده پس از تایید در وب سایت منتشر خواهند شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشند تایید نمی شوند.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی باشند منتشر نخواهند شد.