دیکته و امیدستایانِ دهکهای امن
«دیکته» نام نمایشنامهای از غلامحسین ساعدی-متخلص به گوهر مراد-است. نویسندهای که داستانها و نمایشنامههایش مشحون از مسایل و مفاهیم اجتماعی است و شاید چون خود نیز در کسوت پزشکی بوده به این مسائل از نگاه درمانگری مشفق مینگریسته است .
در نمایشنامه «دیکته» سه معلم مغرور و پر تبختر داریم که محصلی دانا را به نوشتن دیکتهای مجبور میکنند که متن آن این است:
امید، تنها راه نجات من است.
امید، باور کردن است.
محصل باهوش و درد کشیده اما از نوشتن این دیکته بر تختهسیاه علیرغم اصرار و تهدید معلمان سرباز میزند چرا که میداند در دنیای واقعی امید بدون پشتوانه منشا هیچ اثر خاصی نیست...
نمایش «دیکته» پس از فراز و فرودها، نهایتا با سرنوشت غم انگیز محصل به پایان میرسد.
این نمایش اجتماعی یادآور برخی سخنان و نوشتههای این روزها است که بدون ارائه قرینهای روشن، در موضع معلمی دانای کل همه را به امید دعوت میکنند و هر نظر خلاف آن را دشمنی با مصالح مردم میخوانند. در حالیکه همان مردم در امورات اولیه روزمره زندگی خود مانده، با رنج و سختی فراوان مواجهند و نه تنها از این نوع امید دادن طرفی نمیبندند که روز به روز گرفتارتر هم میشوند.
چه کسی امید واقعی را دوست ندارد؟ اما شاید در شرایط سخت زندگی و درماندن از بدیهیات گذران آن، دعوت به امید بیپشتوانه، دهنکجی به بسیاری از افراد این جامعه باشد و آنان را بیشتر ناامید کند.
کاش این دانایان کل نشسته بر دهکهای امن روزی توسعه امید واقعی را تمرین میکردند؛
به مترو میآمدند و در شرایط سخت و تحت فشار آن فقط یک روز دستفروشی میکردند، به گاراژهای تفکیک زباله میرفتند و در کنار کودکان زبالهگرد تنها اندک زمانی کار میکردند، در چهارراهها -در گرمای تموز و سرمای شتاء-شیشه اتومبیلها را در برابر دستهای رد و نگاههای تلخ فقط برای یک ساعت تمیز میکردند یا ...
تا بعد از لمس واقعیت جامعه، امید را عملی و انجام شدنی تئوریزه کنند.
و الا نوشتن غیرمدلل و بر روی هوا، از هرکسی بر میآید.
محصل نمایش «دیکته» تجربیات واقعی خود را بر تخته سیاه نوشت.
شما از کدام تجربه سخن میگویید؟
پایان پیام/
نظر خود را بنویسید