استاد فاضل شدن، چه سخت!
وزیر بهداشت در آیین تکریم و معارفه معاون دانشجویی و فرهنگی وزارت بهداشت گفت: چه کردهایم که برخی فرزندان و نخبگان ایرانی را به راحتی از دست میدهیم و چرا برخی از نابترین دانشجویان ما، هنوز مدرک خود را دریافت نکردهاند، پا در رکاب رفتن به خارج از کشور هستند؟...
پایگاه خبری پزشکان و قانون (پالنا)؛
وزیر بهداشت در آیین تکریم و معارفه معاون دانشجویی و فرهنگی وزارت بهداشت گفت: چه کردهایم که برخی فرزندان و نخبگان ایرانی را به راحتی از دست میدهیم و چرا برخی از نابترین دانشجویان ما، هنوز مدرک خود را دریافت نکردهاند، پا در رکاب رفتن به خارج از کشور هستند؟
وزیر بهداشت در آیین تکریم و معارفه معاون دانشجویی و فرهنگی وزارت بهداشت گفت: چه کردهایم که برخی فرزندان و نخبگان ایرانی را به راحتی از دست میدهیم و چرا برخی از نابترین دانشجویان ما، هنوز مدرک خود را دریافت نکردهاند، پا در رکاب رفتن به خارج از کشور هستند؟
چرا هر روز با نابترین اندیشههای این سرزمین، بانک ژنتیک دنیای پیشرفته را تقویت میکنیم؟ چرا این افراد میروند؟ برای فرار این اندیشههای ناب و بکر، چه کردهایم؟ چرا سیل فرار مغزها را در کشور داریم؟ طبیعتا مقداری از آن به کمبود امکانات و زیرساختها بر میگردد ولی این همه ماجرا نیست.
زمانی که استاد دکتر فاضل از آمریکا به ایران آمد، در حوزه پیوند در کشور، هیچ زیرساختی نداشتیم اما عشق، وی را به ایران کشاند و وی توانست، پیوند اعضا را در این سرزمین تقویت کند.
جناب وزیر به شما تبریک میگویم. سوالات جالبی مطرح فرمودید؛ و چه خوب مقایسه نمودید. انشاءالله برای تغییر وضع موجود اتاق فکری تشکیل دهید و از ادامه وضع مخرب موجود حداقل در بخش سلامت و پزشکی جلوگیری کنید. فضای حاکم بر جامعه در اوایل دهه ۶۰ و اواخر دهه ۹۰ یعنی حدود ۴۰ سال بعد به آنجا رسید که احساس نا امیدی و یاس از وضعیت موجود، احساس شکست و سرخوردگی، احساس بی ارزشی و نداشتن جایگاه، احساس تحقیر و توهین، احساس عدم امنیت شغلی، احساس تنزل جایگاه اجتماعی، احساس شنیده نشدن و عدم وجود اراده در تغییر وضع موجود، احساس بیگاری و بازیچه قرار گرفتن، احساس سیبل قرار گرفتن هر کس و ....
احساس انتظارات بیجا با توجه به توان و امکانات، احساس بدهکاری به همه، احساس نداشتن، حامی و پناهگاه و پشتیبان، احساس هجوم همه جانبه از سیاستگزار تا رسانه و ...
احساس ضایع شدن و هدر رفتن و تباه شدن، ناامیدی از اصلاح وضعیت در آینده و عدم مشاهده اراده در تغییر در جهت بهبودی، تحمل فشار بیش از حد اقتصادی، جو غالب بر زمینه فکری و ذهنی دانشجویان پزشکی و پزشکان جوان گردیده و خلاصه نتیجه نهایی این شده که از عشق فقط نامی باقی مانده و شده هر سال دریغ از پارسا؛
و نبود زیر ساخت بر خلاف آن روزها آخرین رتبه و جایگاه را دارد و آن روزها هیچکدام از موارد فوق نبود و فقط کمبود زیر ساختها مطرح بود ولی در عوض هم عشق بود و هم زمینه احساس ارزشمندی و عزت و احترام و امید به بهبودی در آینده؛ کما این که استاد فاضل اگر به ایران نمیآمدند، استاد فاضل نمیشدند و آنچه پزشک جوان ما را مایوس و عشق را در او سرکوب و خاموش نموده این است که:
چه بماند و چه برود، استاد فاضل نخواهد شد.
پایان پیام/
نظر خود را بنویسید
3 نظر
ناشناس
۲ تیر ۱۳۹۸ - ۲۳:۴۷
بینظیر بود.حاصل مطالعات متعدد میتواند چنین نوشته ای عمیق شود
پزشک رانده شده از کشور
۲ تیر ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۳
بله سوال به جا و شایسته ای پرسیده اید. من هم از جمله پزشکانی هستم که بعد از سالها تحمل رنج و بی عدالتی در ایران کار و طبابت را رها کرده و به خارج کشور رفته ام. جزو رتبه های برتر دستیاری و بورد بودم. گزینش های احمقانه و معیارهای مسخره انتخاب هیات علمی مرا از ورود در عرصه علم و اموزش باز نگه داشت. در یکی از جلسات گزینش {...} جوانی که به زحمت سی و اندی سال داشت با تمسخر و تحقیر مرا بازجویی می کرد. براستی با خود بنشینید و فکر کنید و ببینید که چه ظلم دیگری می توانستید بکنید و نکردید. هر آنچه که توانستید بر سر قشر فرهیخته و تحصیل کرده مملکت اوردید.
ناشناس
۲ تیر ۱۳۹۸ - ۲۰:۴۲
سلام.آنچه باعث آمدن استاد فاضل به کشور بود،علاوه بر عشق به وطن،قدر شناسی زمامداران وقت نیز بود وگرنه استاد فاضل نیز عطای عشق را بر لقایش میبخشید. همین الان با استاد فاضل ها چه کرده اند؟