دیگر چیزی بر تن این سنگر گوشتی نمانده است
جناب رییس «جمهور»! سنگر گوشتی سیستم سلامتتان فرو ریخت! بعید می دانم دیگر آنقدر قدرناشناس باشید که بخواهید با بولدوزر باقیمانده آنها را دفن کنید! اما به زور «بخشنامه» و با کمک سازمان های صنفی وابسته به خودتان هم نمی توانید نگهشان دارید! مطمئن باشید توان و تحمل هر آدمی هم حدی دارد... حتی اگر پزشک باشد! اگر آنها را در نیابید، اگر پشتیبان مادی و معنوی آنها نباشید، اگر به آنها ثابت نکنید در پس تصمیماتتان «تعقل» و «جدیت» هست، آنها هم ترجیح می دهند جان خود و خانواده خود را حفظ کنند و هر روز اضطراب چنین شغل پر خطری را به جان نخرند...
معروف است و البته از غمنامههای افتخار آمیز دوران دفاع مقدس که جوانان ما برای باز کردن هرچه سریعتر میدان مین، دور خود پتو می پیچیدند و به نوبت روی زمین میغلتیدند و بعد از اصابت به مین و شهادت، نفر بعدی و بعدی، تا میدان باز شود. باز معروف است که شهدای گرانقدر دفاع مقدس، از بدنهای مطهر خود، سنگر «گوشتی» ساخته و در برابر دشمن قرار میدادند.
اصولا هر وقت ما بالاجبار و بدون تدارک قبلی و برنامهریزی وارد کارزاری شویم، مجبوریم «با هر چه در اختیار داریم» کارمان را پیش ببریم. در زمان جنگ هم همین بود؛ یک ارتش بهم ریخته که برخی سرانشان گریخته، برخی اعدام شده بودند و به باقی آنها هم اعتماد نداشتیم؛ یک نیروی نظامی نوپا که فاقد آموزشهای تکنیکی و امکانات جنگ افزاری پیشرفته بود؛ و باعث شده بود ما با «امکانات» دیگری به جنگ برویم:
«انسان»های عاشق و میهن پرستی که گرم انقلاب هم بودند و بهراحتی برای میهن و دینشان جان میدادند...
***
کادر پزشکی ایران، مدتهاست تبدیل به «سنگر گوشتی» سیستم سلامت شده است؛ دردمندانه به انحای مختلف، تمام مشکلات این سیستم را فوکوس کرده بودند روی شخص پزشک، که خود تنها یکی از مهره های این سیستم است. بعد کرونا آمد! هر جوری که نگاه کردیم، دیدیم داریم با سیاست «هر چه داریم» به جنگ کرونا میرویم.
هر دارویی که بیشتر در اختیار داشتیم در پروتکل قرار دادیم؛ چون پول نداشتیم به مردم بدهیم تا در خانههایشان بمانند، خیلی زود جشن «دستاورد کنترل کرونا» گرفتیم و در خیابانها رهایشان کردیم.
در همه این ماه ها و به هر شکل، پزشکان و کادر پزشکی، پای ثابت «داشته»هایمان بودند. چون که همیشه فکر کرده ایم صندلی دانشگاه، ارث پدرمان بوده که ما «اجازه» دادیم روی آن بنشینند و پزشک شوند و «هر جور خواستیم» از آنها استفاده کردیم، با بهایی اندک!
این پزشکان جان کندند، پرپر شدند، و جان دادند، بدون آنکه ما حتی دستشان را بگیریم و مثلا بگوییم «این دو جعبه ماسک رایگان مال شما!» اما بعد دیدیم که اگر فقط به داشته هایمان بیندیشیم، این می شود که از ابتدای کار تا امروز همچنان جزو بهترین ها در جدول جهانی ابتلای به کرونا هستیم و همه کشورها چند روزی در «رنکینگ» کرونا کنارمان می نشینند و بعد می روند و ما همچنان جزو صدرنشینان هستیم! پس یادمان آمد حالا که «نمیتوانیم مردم را در خانه هایشان نگاه داریم، بیاییم استفاده از «ماسک» را اجباری کنیم... البته از جیب خود مردم، با استفاده از پارچه پیژامه از رده خارج پدرمان! اما نگفتیم که این «قانون» و اجبار، چه ضمانت اجرایی دارد؟ یا نگفتیم که آیا استفاده از ماسک هم مانند «حجاب» جزو «معروف»هاست یا خیر؟! که اگر من در خیابان یا از آن مهم تر، در محل کارم کسی را «امر» به رعایت آن نمودم، قانون پشتیبانم باشد تا از چهارتا آدم ضداجتماعی حرف مفت نشنوم؟
بله جناب رییس جمهور! این شغل حساس و مقدس، که بالاخره تا حد باقی مشاغل جامعه پایینش کشیدید، حتی قدرت ندارد در مطب خود، به مردم بگوید «لطفا ماسک بزنید!» چرا؟ چون ضابطین شما در خیابان چنین جرأت یا بهتر است بگویم چنین همتی ندارند و مردم راست راست به ما می خندند و دندان نشانمان می دهند!
یادم می آید، وقتی همکاران ما بعد از دو ماه از بیماری و قرنطینه رها می شدند، چقدر اصرار داشتند تا زودتر بر سر کار خود بازگردند، تا کمکی به این وضعیت بکنند. اما امروز، بی توجه به پیام های تهدید کننده دولتیان مبنی بر «اجباری بودن حضور در مطب ها» ، همه خدا خدا می کنند تا به گونه ای از خطر فرار کنند! آنها همان دیوار گوشتی سیستم سلامت بودند که شما آنقدر در مقابل ترکش قرارشان دادید که دیگر هیچ چیزی از آنها باقی نمانده. نه مادی دستشان را گرفتید، نه معنوی، نه جنسی! نه با پاداش نقدی، نه با وعده «شهید» قلمداد کردنشان، و نه حتی با چند تا ماسک و لوازم بهداشتی ساده... شما حتی نخواستید با یک افزایش تعرفه عادلانه، حداقل در این سال سیاه، سنت شکنی کرده، و آنها را دلگرم کنید!
این روزها روزی نیست که همکارانمان از برخورد نامناسب مردم عصبی با خودشان گله نکنند. اگر مردم حق دارند از این وضعیت گله مند باشند، کادر پزشکی بیشتر از همه حق دارد؛ که آنها خسته تر و مستهلک تر از همه هستند! هر چقدر زحمت کشیدند تا در اسفند و فروردین پیک را بشکنند، دیگران با تصمیمات عجیب، رشتههایشان را پنبه کردند! هر چقدر دارو کم بود، اکسیژن نبود، سیستم غربالگری مناسبی نداشتیم، و... آنها از جان خودشان مایه گذاشتند تا مردمشان زنده بمانند. آنها خسته خسته خسته هستند! اما با تمام خستگیشان، فعلا و باز هم ماندند تا امروز خبر عجیب جدیدی بشنوند:
قرار است عزاداری سالار شهیدان «با رعایت پروتکلها» برقرار شود!!!
و نمی فهمند چگونه می شود عزاداری کرد؟ با دو متر فاصله از هر طرف و با ماسکی بر صورت، که از پس آن صدای «حسین حسین» خوب به گوش نمیرسد؟!!! مگر قرار است هی دیگران خراب کنند و پزشکان درستش کنند؟ تا کی می شود این تکرار را ادامه داد؟
جناب رییس «جمهور»!
سنگر گوشتی سیستم سلامتتان فرو ریخت! بعید می دانم دیگر آنقدر قدرناشناس باشید که بخواهید با بولدوزر باقیمانده آنها را دفن کنید! اما به زور «بخشنامه» و با کمک سازمان های صنفی وابسته به خودتان هم نمی توانید نگهشان دارید! مطمئن باشید توان و تحمل هر آدمی هم حدی دارد... حتی اگر پزشک باشد! اگر آنها را در نیابید، اگر پشتیبان مادی و معنوی آنها نباشید، اگر به آنها ثابت نکنید در پس تصمیماتتان «تعقل» و «جدیت» هست، آنها هم ترجیح می دهند جان خود و خانواده خود را حفظ کنند و هر روز اضطراب چنین شغل پر خطری را به جان نخرند. قطعا وقتی پای جان باشد، بخشنامه و زور هم نمی تواند آنها را به سر کارشان باز گرداند. که اگر چنین بخشنامه هایی عملی بود، امروز مردم به اجبار استفاده از ماسک تمکین می کردند!!!
پایان پیام/
نظر خود را بنویسید