نامههایی برای تمام فصول. بخش چهارم، اشتغال
همگان متفق القولند که بخش مهمی از طبیبان در کشور ما بیکارند، اما در این میان نکاتی وجود دارد؛ مهمترین نکته اینکه علیرغم بیکاری بخش قابل توجهی از پزشکان، نسبت پزشک به جمعیت در کشور ما در حدود استانداردهای جهانی است. معنای این حرف ان است که نظامِ سلامت در کشور ما نمیتواند پزشکانی را که براساس معیارهای بینالمللی برای تحقق کیفیت حیات مدرن، لازم هستند جذب کند!
پس موضوع اشتغال در واقع همان موضوع كيفيت سلامت است! نكته ديگر هم بيارتباط با اين موضوع نيست، كار پزشكي و سلامت ذاتاً چنین است كه اشتغال در آن نمیتواند هدف غایی باشد. بسياري از اشتغالها در كار پزشكي ميتوانند كاذب يا حتي مضر باشند. داشتن يك فوق تخصص در شهري كه اساساً بيماريهاي مربوط به آن فوقِ تخصص، وفور لازم را ندارند ميتواند يك اشتغال كاذب يا حتی ممكن است مضر باشد! بهخصوص اگر تعرفه لازم براي ديدن بيمارانِ بسيار كم اما با دقت زياد، از پيش انديشيده نشده باشد..
در بسياري از بخشهاي سلامت همه به نوعي با كار سطح پايينتر عادت كردهاند و بههمين دليل نياز به افراد جديد به چشم نميآيد، در بسياري از بیمارستانهاي آموزشي بسياري از استانداردهاي رايج در بخش خصوصي همين كشور هم رعايت نميشود. دانشگاههاي علوم پزشكي كه قاعدتاً بايد متولي سلامت و اشتغال در تمام كشور يا حداقل حيطه مورد مسووليت خود باشند، وظايف خود را تنها به گردش امور در بیمارستانها و درمانگاههاي خود محدود كردهاند. در مورد اينكه پزشكان در همان شهر در مطبها و كلينيكهاي خود چه میکنند تنها نظارتي كمّي و صوري بر مجوزها و دريافتها اعمال میکنند.
بیتردید اگر در تمام بیمارستانهاي آموزشي و خصوصي، آخرين استانداردهاي كار پزشكي رعايت شود در خواهيم يافت كه استانداردهاي بينالمللي براي تعداد مورد نياز طبيب و نسبت استاد و دستيار، از سر اتفاق و از آسمان نيامدهاند و ما خيلي هم آدمهاي زرنگي نيستيم كه يك نفره كار چند نفر را انجام دهيم، چنين كيفياتي نيازمند انسانهاي بيشتري است.
در يك كلام بايد گفت بهبود اشتغال در نظام سلامت در گرو افزايش كيفيت سلامت است! بهبودكيفيت مستلزم ترجيح كار جمعي بر كار فردي كار منظم و ثبت شده بر كار فيالبداهه و كار نظارت شده بر كار بينظارت است، كه همهوهمه مستلزم افراد بيشتري است. بنابراين مراكز آموزشي بايد درهاي خود را بر فارغ التحصيلانشان بگشايند راهروهايشان را كه بعد از ظهرها خاك ميخورند فعال كنند. با همين وضعيت فعلي هم بسياري از فارغ التحصيلان ترجيح ميدهند با همين تعرفههاي موجود و با همين راهروهاي نه چندان زيبا همچنان در مراكز آموزشي و پيرامون اساتيدشان مشغول باشند، چه برسد به اينكه با همت وزارت، امكان كار علمي وآموزشي در محيطي علميتر، زيباتر و با درآمدي اطمينان بخشتر فراهم آيد! مگر سالها پيش و در زمان ادغام وزارت بهداشت با دانشكدههاي پزشكي بخشهاي آموزشي ما در سوداي نوعي طب ملي كه همه پزشكان در استخدام دولت باشند قرباني نشدند؟ حالا كار به جايي رسيد كه بهترين و برگزيدهترين متخصصين ما هم تنها تا زمان انجام طرح مورد نيازند؟ از آن به بعد بايد خود گليمشان را از آب درآورند؟ و اين هم مهم نيست كه آن گليم را از آب كشور خود دربياورند يا از آب كشور كانادا؟ دانشكدهها با همان هيئت علمي دهها سال پيش كه ما آدمهاي عادي را ميگرفتند تنها دنبال آدمهاي استثنايي! ميگردند؟ آدم استثنايي را بايد ساخت يا يافت؟ اگر دانشگاه قرار نيست انسان بسازد پس به چه كار ميآيد؟ هزاران آدم استثنايي ايراني در آنسوي مرزها هستند، همانهايي كه جذب نظامهاي سلامت ما نشدند. اینکه آنها عادي بودند يا استثنايي و اينكه چه كسي اين تقسيمبندي را باب كرد، اصلا مهم نيست مهم آن است كه اكنون نه استثناییاند نه معمولي؛ اساتيدي برجسته و دانشمند هستند كه در محيطي مناسب رشد كردند. اگر روز روشن و شب تاريك است، هر كار تخصصياي با كيفيت بالاتر مستلزم افراد بيشتري است و هر تكنولوژي جديدي كه هرروز وارد ميشود مستلزم اشتغال افراد بيشتر و متنوعتري است. تعداد دستياران و اخيراً رشتههاي فلوشيپ بعد از طي مراحل تكامليشان لايِ پروندهها و كاغذها بهسرعت افزايش مييابند اما تعداد هيئت علمي با همان حقوق اندك مثل تعداد صخرههاي دماوند تنها براساس قوانين زمينشناسي تغيير ميكند. در طب خصوصي هم افراد بيشتر كيفيت بهتر ميآفرينند. دستيار غيرآموزشي در همه جاي دنيا امكان مناسبي است براي استفاده از پزشكان عمومي در ارتقاء كيفيت درمان و حتي تحقيق.
كاري كه دستياران غيرآموزشي انجام خواهند داد قطعاً از هر كاري كه الان میکنند كيفيت بالاتري خواهد داشت و نه تنها آنها را آماده خواهد ساخت كه روزي براي تخصص اقدام كنند بلكه امكان اشتغال مستقل آنها را در همان رشته بهخصوص، در سطحي كه فراگرفتهاند آماده خواهد ساخت. طبق قوانين جاري همه پزشكان عمومي ميتوانند در هريك از رشته هاي داخلي كار كنند منتها در صورت عوارض بايد پاسخگو باشند، طبق قانون براي ويزيت بيماران مبتلا به بيماري هاي عفوني اطفال اعصاب و... داشتن مدرك تخصص الزامي نيست (پزشكان عمومي بر تابلويشان بدون لفظ تخصص مينويسند "داخلي -اطفال") اما تبحر و دانايي الزامي است! همين جا بگويم كه اين تخصصگرايي افراطي رايج با اين امتحانات بورد "فكر برتر" كه تنها توانايي حافظه را ميسنجند نه تنها بهضرر اشتغال كار ميكند بلكه به دليل ماهها مطالعه بيارتباط با عمل، از كفه تبحر در برابر كفه مدرك نيز ميكاهد و گاه حتي احساس ميكنيد قرار است مدرك توجيهي براي تبحر نداشتن باشد.
مسئله اشتغال در سلامت را نبايد به اشتغال پزشكان محدود كرد، كيفيت مناسب در سلامت مستلزم اشتغال بخش قابل توجهي از فارغ التحصيلان رشتههاي جانبي بهخصوص پرستاری است. هركس گذري در بیمارستانهاي اروپا داشته ازميزان قابل توجه پرستاران و تكنيسينهايي كه در هر بخش شاغلاند تعجب ميكند. اين پرسنل متعدد پزشكان را چون شاخ و برگِ درختان فراگرفتهاند تا حدي كه تصور ميكنيد تيم پزشكي در كشور ما تك درختي بيبار و بَر، تنها شامل طبيبان است.
اصلاح همه اينها، با اخلاق و عاداتي كه همه ما به آن مبتلایيم كاري عظيم است. قطعاً نگارنده به آن حد از فهم رسيده كه همه آنها را يكشبه و يكساله وحتي چندين ساله از هيچ كس و هيچ وزارتي درخواست نكند. اما مقصود بازهم همان داستان مولانا است و سنگي كه هر دم تشنه اي بر اب مي انداخت "برلب جوي بود ديواري بلند- برسر ديوار تشنه درد مند ......تشنه گفت ابا مرا زين دو فايده است ......فايده اول سماع بانگ اب .....فايده ديگر كه هرخشتي از اين، بركنم آيم سوي ماء معين!
پایان پیام/
نظر خود را بنویسید