مرد نامرئی
آن روز صبح در صفحه اول آن روزنامهها با آن آرایش غلیظشان، او و آن پنج نَفَر دوستان دور و نزدیکش جایی نداشتند.
باز هم مثل هميشه نامرئي و ناپديد بودند حال آنكه تا ديروز چند روزي ميشد كه در انايسييوهاي مغموم و دلهره آور آنجا كه خانهزاد بودند، آرام آرام در كار مردنشان بودند! همه ميدانستند مثل روزهاي قبل و قبلتَر آنها هم مثل هميشه وظيفه خود، اين بار مرگ، را به انجام خواهند رساند. اما اخبار تحريم و دلار و بنياد مستضعفان داغتَر بود و خواهان بيشتري داشت.
پيشتَر اما در حال حيات هم نامرئي بودند. آنگاه كه با آن "گان" و "شيلد"هاي سرسام آور در همان راهروهاي تاريك و مغموم كه به ايسييوهايي پرنور و پردلهره منتهي ميشدند در مراقبت از بيماران سر از پا نميشناختند. چند بيلبورد تحسين بر پاشد. چند آهنگ تشكر اجرا شد. در چند مصاحبه لفاظي بسيار شد. اما همه تنها در ستايش از كليت جامعه پزشكي بود نه خود افراد!
تك تك كالبدهايي كه آن ديروز صبح جان دادند و ساير كالبدهايي كه هنوز ميدوند، همچنان درگير قوانين غيرانساني اجبار شغلي و بيگاري، درگير كارهاي سنگين و خطرناك در اشتغالهايي كه به جهت آموزش شروع شده بود و درگير دريافتهاي عميقا غيرمنطقي براي چنان كارهايي و عدم دسترسي به امكانات آموزشي روزآمد قرار داشتند. در تمام آن روزها هم او و همين دوستان دور و نزديكش نامرئي بودند همه هر جا بودند آنها يا كشيك بودند يا در خواب پست كشيك!
سلسله نامرئيگري طويلتَر از اينهاست. پيش از آن هم همواره نامرئي بودند يا در شهري دور بالاجبار و با دستمزدي كه نه خود و نه سازمان يا انجمن نمايندگانشان كوچكترين نقشي در آن نداشتند. طَي قانوني كه در مطابقت آن با قانون اساسي و حقوق بشر هم ترديدهاي جدي وجود داشت به بيگاري فرستاده شده بودند. جايي دور كه معمولا زادگاه يا محل زندگي خانواده نبود؛ پس نامرئي بودند و نبودند. يا تا پاسي از شب گذشته با تعرفههايي كمتر از تمام دنيا و تمام تاريخ در حال كار در اين درمانگاه شلوغ آن مطب كم نور آن يكي بيمارستان كوچك و پر ازدحام بودند؛ پس نبودند. سهمشان از نغمات خانوادگي تنها "سركوفت نبودن" بود!
پيشتَر از آن هم باز نبودند. همه هرجا بودند از كوچه و صحرا و دريا و اسكي و.... آنها نبودند و وقتي نمره بالايي كه تنها به نبودن داده ميشد را به دست آوردند، بازهم راهي را انتخاب كردند كه به نبودن منتهي ميشد نه به راهي كه ميتوانست بر قوانين، ارزشها و معيارها و تصميمگيري براي ديگران تاثير بگذارد.
آري نبودن و نامرئي بودن. دور بود از اغيار، تحقير شدن به عنوان يك انسان واقعي و تقديس شدن همچون يك روح، سرنوشت جمعي است كه غيبت از صفحه اول روزنامهها به هنگام مرگي حماسي هم در مورد آنها دور از انتظار نبود!
پایان پیام/
https://www.pezeshkanoghanoon.ir/p/VEfw